بزرگترین و بهترین گروه ایرانی دختر پسرا در یاهو

۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

قطار میرفت و من لحضه به لحضه دور شدن تو رو لمس میکردم

قطار میرفت و من لحضه به لحضه دور شدن تو رو لمس میکردم


نگاه تو هنوز روی شیشه های واگن مونده بود و من به همین دل خوش بودم که با زل زدن به شیشه چشمای تو رو میبینم. دیگه مطمئن بودم هیچوقت نمی بینمت واسه همین به ین منطق که چشمات ب من هستن لبامو گذاشتم رو شیشه تا چشماتو ببوسم بوسه مستانه ای که خیالی بیش نبود/ توخودت منو رهسپار این آخرین سفر کردی تا بتونی به عشقت برسی اما خوب میدونستی که من دلم رو تو شهر تو جا گذاشته بودم و الان دیگه جسمی بودم که لدون دل هیچ فایده ای نداشت . تو تموم فایده منو ازم گرفتی حتی خواب منم دیگه پریشونه و یک لحشه هم نمی تونم با یاد آغوش شهوت انگیز تو بخوابم . یاد روزهایی افتادم که عاشقانه به من میخندیدی و میگفتی حتی خدا هم نمی تونه منو از تو بگیره اما دیدی خودت منو حتی از خودم هم گرفتی . دیگه الان یاد لب های متیکی تو واسم یه سرابه الان دیگه تجسم صورت خوشگل تو واسه من یه عذابه این که همین لحضه که من یاد تن داغ تو هستم تو تن گرم خودتو به یکی دیگه سپردی و در اغوشش تن لخت خودتو به اون چسبوندی
حیف ، حیف اون روزهایی که خودمو گول زدم و حرفاتو باور کردم

قطار میرفت و من لحضه به لحضه دور شدن تو رو لمس میکردم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر