آیا كلبه شماهم در حال سوختن است؟
تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، با بيقراری به درگاه خداوند دعا میكرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقيانوس چشم میدوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمیآمد. سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟» صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك میشد از خواب برخاست، آن میآمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟» آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!» آسان میتوان دلسرد شد هنگامی كه بنظر میرسد كارها به خوبی پيش نمیروند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج. دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند. برای تمام چيزهای منفی كه ما بخود میگوييم، خداوند پاسخ مثبتي دارد، تو گفتی «آن غير ممكن است»، خداوند پاسخ داد «همه چيز ممكن است»، تو گفتی «هيچ كس واقعاً مرا دوست ندارد»، خداوند پاسخ داد «من تو را دوست دارم»، تو گفتی «من بسيار خسته هستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو آرامش خواهم داد»، تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»، خداوند پاسخ داد «رحمت من كافی است»، تو گفتی «من نمیتوانم مشكلات را حل كنم»، خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را هدايت خواهم كرد»، تو گفتی «من نمیتوانم آن را انجام دهم»، خداوند پاسخ داد «تو هر كاری را با من میتوانی به انجام برسانی»، تو گفتی «آن ارزشش را ندارد»، خداوند پاسخ داد «آن ارزش پيدا خواهد كرد»، تو گفتی «من نمیتوانم خود را ببخشم»، خداوند پاسخ داد «من تو را بخشیده ام»، تو گفتی «من میترسم»، خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام»، تو گفتی «من هميشه نگران و نااميدم»، خداوند پاسخ داد «تمام نگرانی هايت را به دوش من بگذار»، تو گفتی «من به اندازه كافی ايمان ندارم»، خداوند پاسخ داد «من به همه به يك اندازه ايمان داده ام»، تو گفتی «من به اندازه كافی باهوش نيستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده ام»، تو گفتی «من احساس تنهايی میكنم»، خداوند پاسخ داد «من هرگز تو را ترك نخواهم كرد»، |
۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه
آیا كلبه شماهم در حال سوختن است؟
۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه
شاید زودتر تنهایی ام را خسته کنی......
می دانستم که نیستی
اما باز منتظرت می شدم
لحظه ها را پس می زدم
تا به لحظه امدنت برسم
گریه ها را جمع می کردم
شاید دل سنگ تو را بسوزانند
چشم هایم را به زمین می دوختم
تا گام های خسته ات را بر انها بگذاری
و برایت می مردم
شاید زودتر تنهایی ام را خسته کنی......یه دنیا خاطره ( همره با عکس ) که به شدت کودکان دیروز و پدر مادر های امروز از دیدنشون خوشحال میشن
یه دنیا خاطره !
20 عکس
( حتما این مطلب را به پدر و مادر های خودتون نشون بدین
شما یادتون نمیاد، کیک می خریدیم پونزه زار. کاغذ زیرش رو هم می جویدم! شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم. شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!! شما یادتون نمیاد، این چیه این چی چیه؟ کفش نهرین بچه ها, شما هم میخواین؟ بـــــله.. شما یادتون نمیاد: ستاره آی ستاره پولک ابر پاره، به من بگو وقتی که خواب نبودی بابامو تو ندیدی؟ شما یادتون نمیاد،انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا…
شما یادتون نمیاد، آخر همه فیلم ویدئوها شو ضبط میکردن.
شما یادتون نمی یاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید 1 ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.
شما یادتون نمیاد آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!
شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.
شما یادتون نمیاد ، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !
شما یادتون نمیاد اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا؟
شما یادتون نمیاد سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شک…ر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه.
دیدمش از اونجا رفت اون بالا بالاها رفت بالا پیش خدا رفت
خدا که مهربونه پیش بابام میمونه
گریه نمیکنم من که شاد نباشه دشمن
.بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام…
نماهایی از سریال محبوب آن روزها بازهم مدرسه م دیر شد با بازی اکبر عبدی
گوینده گان خبر آن روزها
الان که نگاه میکنم و نقبی به گذشته میزنم میبینم هرچند دنیای ما این رنگارنگی را نداشت هرچند که برای یک فیلم دیدن باید زحمت یک قاچاقچی را میکشیدیم و با کلی ترس و لرز یک دستگاه ویدئو را حمل میکردیم ، با اینکه اصلا بازی های ویدئویی آن زمان مقل امروز نبود اما خیلی به هم نزدیک بودیم و از زندگی لذت زیادی میبریم . کجایند آن روزها و چرا دیگر نمی
۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه
تسلیت قلب صبورم
به همین سادگی هفت هشت ماهی گذشت به همین سادگی هشت ماه روی آن هفت هشت سال آمد به همین سادگی این همه روز و شب را سپری کردیم تا برسیم به همین جایی که الان ایستاده ایم । همیشه بعد از روزهای خوب شبهای تیره و سیاه هستند که از قضا این دفعه روزهایش نصیب تو شد و شبهایش قسمت من
و هیچ چیزی برایم بدتر از تنهایی و جدایی از تو نبود
تو عاشقی را به من یاد دادی و چه چیزی بالاتر از این حس زیبا وجود دارد که همراهم سازی برای شبهای تنهاییم در برزخ زندگی ؟ یادت می آید روزی را که شازده کوچولو را با نثر زیبای احمد شاملو برایم میخواندی ؟ آن گندم زار یادت می آید تو کم برایم یادگاری نگذارده ای پر از یاد هستم از تو ، یادی از دیروز عشقی از امروز که همه اشان خاطره شدند برای فردا ...... وای چه فردایی دارم پر از خاطرات گذشته که هر یک لحضه اشان قلب آدم را تکه تکه میکند آن وقت ببین کل این خاطرات چکار خواهد کرد با این جسم خسته بی جان ؟
یه چیز یادم رفت بهت بگم که اینو به زبون محاوره ای خودم میگم
تکتم جان حواست به یه چیز باید خیلی جمع باشه ... به چی ؟ به دلم ، دلم که پیش تو جا موند و فراموشش کردم ، نمی دونم تو دستته یا گذاشتی یه جا فراموش کردی کجاست اما امانتم رو خوب نگه دار که من دل و سرسپرده بودم
منصفانه جدا می شویم ...
تو برای خودت زندگی میکنی ...
من برای خودم می میرم ...
( آلبركامو )
آنقدر آرزوهایم را به گور برده ام که دیگر جایی برای جسدم نیست
۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه
شوخی با ادبیات فارسی (دوران ابتدایی) که دیگر نمی توان داستانهایی به آن زیبایی در کتابهای فارسی ابتائی دید
گاو ما ما می کرد
///////////////////////
گوسفند بع بع می کرد
////////////////////////
سگ واق واق می کرد
////////////////////////
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد.پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد
او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیکر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد
شعر نشانی " خانه دوست کجاست " سهراب به انگلیسی
THE ADDRESS
The rider asked in the twilight “Where is the friend’s house?”
The rider asked in the twilight “Where is the friend’s house?”Heaven paused
The passerby bestowed the flood of light on his lips to darkness of sands
And pointed to a poplar and said:
“Near the tree
Is a garden-line greener than God’s dream?
Where love is bluer than the feathers of honesty
Walk to the end of the lane, which emerges from behind puberty
Then turn towards the flower of solitude
Two steps to the flower
Stay by the eternal mythological fountain of earth where a transparent fear will visit you
In the flowing intimacy of the space you will hear a rustling sound
You will see a child
Who has ascended a tall plane tree to pick up chicks from the nest of light?
Ask him
Where is the friend’s house?
شعر نشانی " خانه دوست کجاست " اثر سهراب سپهری به فرانسه
Où est la demeure de l'Ami?”
C'est à l'aurore que retentit la voix du cavalier.
Le ciel s'arrêta à l'instant, un passant offrit
Aux ténèbres du sable,
Un Rameau de lumière qu'il tenait dans ses lèvres,
Puis montrant du doigt un peuplier blanc, il dit:
“Pas loin de cet arbre se trouve une ruelle boisée
Plus verte que le songe de Dieu
Où l'amour est tout aussi bleu que
Le plumage de la sincérité.
Tu iras jusqu'au fond de cette allée
Qui émergera par-delà l'adolescence,
Puis tu tourneras vers la fleur de la solitude.
A deux pas de la fleur, tu t'arrêteras
Au pied de la fontaine d'où jaillissent les mythes de la terre.
Là tu seras transi d'une frayeur transparente,
Dans l'intimité ondulante de cet espace sacré
Tu entendras un certain bruissement:
Tu verras un enfant perché au-dessus d'un pin effilé,
Désireux de ravir la couvée du nid de la lumière
Et tu lui demanderas:
Où est la demeure de l'Ami?”
جواب فریدون مشیری به شعر خانه دوست کجاست سهراب سپهری
من دلم می خواهد
خانه ای
داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش
دوستهايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسي مي خواهد
وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ
به من هديه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوي دلهاست
شرط آن داشتن
يک دل بي رنگ و رياست
بر درش برگ گلي مي کوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مي نويسم اي يار
خانه ي ما اينجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
"خانه دوست کجاست؟ "
فريدون مشيري
حالا اینم شعر نشانی " خانه دوست کجاست ؟" از سهراب سپهری
"خانه دوست كجاست؟" در فلق بود كه پرسيد سوار.
آسمان مكثي كرد.
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شنها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:
"نرسيده به درخت،
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است
ميروي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ، سر به در ميآرد،
پس به سمت گل تنهايي ميپيچي،
دو قدم مانده به گل،
پاي فواره جاويد اساطير زمين ميماني
و تو را ترسي شفاف فرا ميگيرد.
در صميميت سيال فضا، خشخشي ميشنوي:
كودكي ميبيني
رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او ميپرسي
خانه دوست كجاست।"
دوستان گرامی قبلا هم یک مطلب از هما میر افشار گذارده بودم که پاسخ فریدون مشیری بود
در صورت لزوم میتوانید از طریق لینک زیر این مطلب را مشاهده فرمایید
شعر کوچه سروده « هما میرافشار (پاسخ شعر کوچه اثرفریدون مشیری ...
شعر نشانی " خانه دوست کجاست " سهراب به زبان فرانسه
شعر نشانی " خانه دوست کجاست سهراب سپهری به زبان انگلیسی
عاشقی جرم قشنگی ست
زمزمه های دلتنگی : چقدر سخت است در دل گریستن وبر زبان هیچ نگفتن
«عاشقی جرم قشنگی ست»
اي نگاهت نخي از مخمل و از ابريشم
چند وقت است که هر شب به تو مي انديشم
به تو آري ، به تو يعني به همان منظر دور
به همان سبز صميمي ، به همبن باغ بلور
به همان سايه ، همان وهم ، همان تصويري
که سراغش ز غزلهاي خودم مي گيري
۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه
سکوت سرشار از ناگفته هاست
سكوت سرشار از ناگفته هاست
دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من
٭٭٭
برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم
که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند
گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود
برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد
و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوییم
٭٭٭
جویای راه خویش باش از این سان که منم
در تکاپوی انسان شدن
در میان راه دیدار می کنیم حقیقت را
آزادی را
خود را
در میان راه می بالد و به بار می نشیند
دوستی ای که توانمان می دهد
تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری
این است راه ما
تو و من
٭٭٭
در وجود هر کس رازی بزرگ نهان است
داستانی ، راهی ، بی راهه ای
طرح افکندن این راز
راز من و راز تو ، راز زندگی
پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است
٭٭٭
بسیار وقت ها با یکدیگر از غم و شادیِِِ خویش سخن ساز می کنیم
اما در همه چیز رازی نیست
گاه به سخن گفتن از زخم ها نیازی نیست
سکوتِ ملال ها از راز ما سخن تواند گفت
٭٭٭
(مارگوت بيكل)ترجمه به قلم احمد شاملو
دختر باران میدانی چیست ؟
می دانی چیست؟
این همه عاشقی هم به درد نمیخورد
چه فایده
وقتی نیستی
اصلا
وقتی نیستی
میخوام سر به تن هیچ خاطرهای نباشد دختر باران
گیرم که پاییز و بهار برای تو
برای من
با دستهای سردی که نای برداشتن قلم را ندارند
چه میکنی؟
یعنی می باری؟
یعنی میآیی؟
.
.
.
گمان نمی کنم تو
در گرمای تابستان
دکمههای پیراهنم را
با بوسه هایت
خیس کنی...
.
.
.
یعنی می بوسی؟
عاشقت هستم را بر بال کبوتران ایستگاههای شهر میبندی؟
بهرنگ قاسمی
۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه
روز ولنتاین ایرانی و فرنگی ( توضیح وشباهتها
روز والنتین یا والنتاین، (روز عشاق و یا روز عشقورزی) عیدی در روز 14 فوریه ( 25 بهمن ماه و بعضی سالها ۲۶ بهمنماه) و در برخی فرهنگها روز ابراز است.
این ابراز عشق معمولاً با فرستادن کارت والنتین یا خرید هدایایی مانند گل سرخ انجام میشود। سابقهٔ تاریخی روز والنتین به جشنی که به افتخار قدیس والنتین در کلیساهای کاتولیک برگزار میشد، باز میگردد।
تاریخچه کامل و دقیق والنتین در دست نیست و آنچه از پیشینه این روز میدانیم با افسانه درآمیختهاست.
امروزه کلیسای کاتولیک به این نتیجه رسیدهاست که حداقل سه قدیس به نام والنتین وجود داشتهاند که همگی به شهادت رسیدهاند، به همین دلیل چندین افسانه سعی در بازگوئی تاریخچه این آئین دارنددر سده سوم میلادی که مطابق میشود با اوایل شاهنشاهی ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بودهاست بنام کلاودیوس دوم (Claudius II). کلودیوس عقیده داشت مردان مجرد نسبت به آنانی که همسر و فرزند دارند سربازان جنگجوتر و بهتری هستند. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراتوری روم قدغن میکند. کلاودیوس به قدری بیرحم وفرمانش به اندازهای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت. (شایان ذکر است که در آن هنگام هنوز امپراتوری روم، به آیین مسیحیت نگرویده بود و این امر تقریباً ۴۰ سال پس از دوران کلاودیوس دوم یعنی در دوران کنستانتین اول، موسوم به کنستانتین کبیر صورت گرفت). اما کشیشی به نام والنتین (والنتیوس)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری میکرد. هنگامی که کلاودیوس این امر را دریافت، والنتین را دستگیر و زندانی کرد. کلاودیوس به منظور منصرف ساختن والنتین از باور خویش، به زندان و به استقبال وی شتافت و او را مورد محبت فراوان قرار داد. این در حالی بود که والنتین نیز به گونهای متقابل کوشید تا کلاودیوس را به آیین مسیحیت فراخواند؛ امری که موجبات خشم امپراتور روم را فراهم ساخت و حکم به اعدام وی داد. هنگامی که والنتین در زندان به سر میبرد، یکی از زندانبانان دختری نابینا داشت که به زندان میآمد به تفصیل با وَلِنتَین سخن میگفت و درست پیش از آن که والنتین به اعدام محکوم گردد، برای آن دختر نابینا کارتی فرستاد که بر روی آن نگاشته بود: ««از طرف والنتین ِ تو» (From Your Valentine)» امضاء کردهاست، اصطلاحی که تا به امروز مورد استفاده قرار گرفته و به وفور بر روی کارتهای والنتین مشاهده میشود.
افسانه دیگر حاکی از آن است که هنگامی که والنتین را به زندان افکندند، مردم برای وی یادداشتهایی کوچک که در لفافه پیچانده بودند و در شکافهای دیواره سلول وی جاسازی میکردند میفرستادند و او آنها را یافت و در حق آنان نیایش کرد. به دیگر سخن، بنیاد تاریخی کارت والنتین همین امر است. کشیش والنتیوس در ۱۴ فوریه ۲۷۰ میلادی (در برخی روایات ۲۶۹ و مطابق با برخی روایات دیگر ۲۷۳ بعد از میلاد) اعدام شد. بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق میدانند و از آن زمان والنتین تبدیل به نمادی برای عشق شدهاست و بدین روست که در کشورهای جهان، به ویژه کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی، مراسم روز والنتین همه ساله در ۱۴ فوریه برگزار میگردد।
بر اساس باورهای کنونی، بقایای والنتین قدیس که در سده ۱۹ میلادی در قبرستانی باستانی در ایتالیا کشف شد هماکنون در سه شهر رم، دوبلین و گلاسگو نگهداری میشود. بخشی از این بقایا پس از انتقال به یک تابوت طلایی توسط پاپ گرِگوری شانزدهم به کلیسای کاتولیک وایت فرایر در دوبلین پایتخت جمهوری ایرلند اهدا شد. بخش دیگری از این بقایا که گفته میشود شامل استخوانهای والنتین قدیس است توسط یک خانواده متمول فرانسوی در سده نوزدهم به کلیسای فرانسیس مقدس در شهر گلاسگو در اسکاتلند منتقل شد. خارج از حلقههای مذهبی از مردم عادی کمتر کسی از وجود این بقایا در شهر اطلاع داشت تا اینکه در سال ۱۹۹۹ تصمیم به انتقال این بقایا به کلیسای دیگری به نام The Blessed John Duns Scotus گرفته شد। این اقدام توجه گستردهٔ رسانهها و به طبع آن عموم مردم را به دنبال داشت بهطوری که شهر گلاسگو به خاطر میزبانی والنتاین قدیس «شهر عشاق» لقب گرفت و از سال ۲۰۰۲ این شهر در روز والنتین میزبان فستیوالی به نام «فستیوال عشق» میباشد
در کشورهای اروپایی و آمریکائی دادن شکلات به عنوان هدیه روز والنتین از شهرت خاصی برخوردار است। تزئین شکلات و پختن انواع ان نیز از اداب این روز به شمار میرود
در دیگر فرهنگها
برخی بر آنند که والنتین فراتر از سنتی غربی است که پیش از این در بسیاری کشورهای جهان موجود بودهاست. در کشور چین، روزی مشابه والنتین موجود است که تحت عنوان «شب هفتها» نامیده میشود. برابر با افسانهای چینی، پسر گاوچران و دختر بافنده، در هفتمین روز هفتمین ماه از تقویم قمری در آسمان با یکدیگر ملاقات کردند. آخرین «شب ِ هفتها» در ۳۰ اوت ۲۰۰۶ بود. روایتی دیگر از این روز با اندکی تفاوت نسبت به چین، در ژاپن نیز موجود است که از آن به عنوان «تاناباتا» یاد میگردد و برابر با هفتم ژوئیه تقویم خورشیدیست. در کشور مصر، روز عشق دیگری موجود است که برابر با ۴ نوامبر هر سال است. در کره جنوبی، در ۱۱ دسامبر هرسال، روزی تحت عنوان «روز پِپِرو» موجود است که در آن زوجهای جوان هدایایی به یکدیگر تقدیم میکنند.
در ایران
در ایران تولید انواع پوستر، بروشور، جعبه و کارت های تبلیغاتی با نمادهای قلب، نیم قلب، گل رز قرمز و هر گونه فعالیتی مبنی بر اطلاع رسانی در این روز ممنوع است و از سوی مراجع قانونی با واحدهای متخلف برخورد قانونی می شود.[۴]
در ایران بیشتر عروسک خرس بهمراه شکلات هدیه روز والنتین است
روز عشق در فرهنگ ایرانی
سپندارمذگان جشن گرامیداشت زمین و زن و روز مهرورزی به مظاهر مهر و فروتنی است. در این روز که مصادف است با 29بهمن ماه مردان به زنان خود، با محبت هدیه میدادند و زنان و دختران را از کارهای روزمره معاف کرده بر تخت شاهی مینشاندند و از آنها اطاعت میکردند. گروهی از دوستداران فرهنگ ایرانی پیشنهاد کردهاند که به منظور حفظ فرهنگ ایرانی سپندارمزگان بجای والنتین به عنوان روز عشق گرامی داشته شود
در عربستان سعودی
در عربستان سعودی فروش محصولات مربوط به روز والنتین مانند گل رز در روزهای نزدیک به این روز، ممنوع میباشد و پلیس مذهبی این کشور از مغازه داران میخواهد تا چنین چیزهایی را به فروش نرسانن
ولنتاین از نوع چینی!:
در چین افسانه ای خاص وجود دارد که نمادی از عشق است و با روز ولنتاین یکی است، هفتمین روز از هفتمین ماه در تقویم چینی( برابر با 14 فوریه میلادی) به نام "Qi Qiao Jie" نامگذاری شده است. روایات زیادی در مورد این روز وجود دارد. بکی از این روایات مربوط به الهه بهشت و هفت دختر اوست، که برای آبتنی به زمین می آمدند، و در یکی از روزها گله داری به نام "Niu Lang" لباسهای آن ها را بر میدارد।الهه و هفت دختر برای پس گرفتن لباس هایشان تصمیم میگیرند، زیباترین دختر را که کوچکترین هم بود نزد گله دار بفرستد، هنگامی که این یکدیگر را میبینند، عاشق هم میشوند। الهه بهشت به این دو اجازه می دهد، سالی یکبار در هفتمین روز از هفتمین ماه تقویم چینی، یکدیگر را میبینند و در این روز پرنده ای از بال خود پلی می سازد،تا دختر بهشت از آن عبور کند و معشوق خود را ببیند.
اینک زمین را میستاییم؛
زمینی که ما را در بر گرفته است.
ای اََهورهمَزدا !
زنان را میستاییم.
زنانی را که از آن ِتو به شمار آیند
و از بهترین اَشَه برخوردارند، میستاییم.
اوستا – یسنا ۳۸ – بند ۱
کمتر کسی است که بداند در ایران باستان، نه چون رومیان از 3 قرن پس از میلاد- که از 20 قرن پیش از میلاد- روزی موسوم به روز عشق وجود داشته است. جالب است بدانید که این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با ۲۹ بهمن، یعنی تنها ۴ روز پس از ولنتاین فرنگی! این روز سپندارمذگان یا اسفندارمذگان نام داشته است. فلسفه بزرگداشت این روز به عنوان “روز عشق” به این صورت بوده است که در ایران باستان هر ماه را 30 روز حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. روز پنجم سپندار مذ بوده است. سپندارمذ لقب ملی زمین یعنی گستراننده، مقدس و فروتن است. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را به عنوان نماد عشق می پنداشتند.
در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگى فراوان ترى است که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى کشانند. اگر مردان بدنه هواپیماى خوشبختى اند، زنان موتور آن اند که پیکره بى موتور و موتور بى بدنه هیچ کدام به تنهایى به اوج سعادت نمى رسند بلکه ذره اى حرکت و جنبش هم برایشان ناممکن است. اشوزرتشت خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان ها _ همه زنان و مردان _ داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند و خوشبختى همسران جوان را در زندگى زناشویى در این مى داند که هر یک بکوشند تا در راستى از دیگرى پیشى جویند.
امشاسپند سپندارمذ، نگهبان و ایزدبانوی زمین ِسرسبز و نشانی از باروری و زایش است. جشن سپندارمذگان یا اسفندگان، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده و این روز به نام «مردگیران» یا «مژدگیران» یا «مزدگیران» (=هدیه گرفتن از مردان) نیز در ادبیات فارسی به کار رفته است.